امروز براي اولين بار تو عمرم از يه نعمت خداداي كه خدا بهم داده بود و تا حالا زياد به دردم نخورده بود استفاده كردم.يه درخت گيلاس داريم تو حياطمون كه اميرحسين و دايي كوچيكش ترتيب گيلاسهايي رو كه روي شاخه هاي پاييني رسيده بودن داده بودن .امروز عصر تو خونه تنها بودم . هر چي گيلاس رو كه روي شاخه هاي بالايي رسيده وقرمز و خوشمزه منتظر چيدن بودن و دست كسي به اونها نمي رسيد، چيدم و نوش جان كردم. آي خوشمزه بودن . آي خوشمزه بودن . به به .
كي گفته قد بلند به درد لاي جرز مي خوره؟
خلاصه کتاب «آفتابگردانهای کور»، نوشته آلبرتو مندس | روایتهای دردناک از
اسپانیای پساجنگ
-
گاهی اتفاق میافتد که انسان در برابر یک کتاب نه فقط برای خواندن روایت، بلکه
برای نفس کشیدن میان سطرهایی میایستد که بوی زندگی و مرگ را با هم دارند.
«آفتا...
۱۷ ساعت قبل
0 نظر:
ارسال یک نظر