- چشمهات رو باز کن. راه بیفت بریم. - من نمیتونم ببینم. بهم گفتن که کورم. - ولی اشتباه میکنی. شما کور نیستی. - جدی؟ - بله. امتحان کن. - غیژ ، غیژ (صدای باز شدن پلکها!) - به به. چقدر اینجا قشنگه. خانم خدا عمرت بده. کاش ۶۰ سال پیش میاومدی بهم میگفتی که کور نیستم. به. به... خانم شما چقدر قد بلند هستی. این لباس سیاه چیه پوشیدی؟ شما کی هستی؟ - خسته نباشی. خودت رو هم زیاد لوس نکن. بفرما بریم. - کجا بریم؟ - جایی که باید بری ... .
مسافر
-
از ته کوچه پیچیدم داخل. قدری جلوتر دیدم مرد و زن و کودکی دارند مسافری را
بدرقه میکردند که حالا داشت آرام ماشینش را حرکت میداد سمت سر کوچه. پسرک
کاسه آب...
۶ ساعت قبل
0 نظر:
ارسال یک نظر