از زمزمه دلتنگيم ، از همهمه بيزاريم
نه طاقت خاموشي است ، نه ميل سخن داريم
آوار پريشاني است ، رو سوي چه بگريزيم؟
هنگامه حيراني است ، خود را به چه بسپاريم؟
تشويش هزار آيا ، وسواس هزار اما
كوريم و نمي بينيم ، ورنه همه بيماريم
دردا كه هدر داديم آن ذات گران را
تيغيم و نمي برٌيم ، ابريم و نمي باريم
ما خويش ندانستيم بيداريمان از خواب
گفتند كه بيداريد، گفتيم كه بيداريم
من راه تورا بسته ، تو راه مرا بسته
اميد رهايي نيست وقتي همه ديواريم
حسين منزوي-
يه زماني اين ترانه رو داريوش خونده بود.نه اينكه از داريوش خوشم مي اد ، نه اينكه فكر كنيد عاشق چشم و ابروي حسين منزوي هستم . فقط و فقط بخاطر اينكه فكر كردم اين شعر يه جورايي وصف حال اين چندروزه مون ، يا چند ساله مونه...
همين!
هریت تابمن و راهآهن زیرزمینی: سفری شگفتانگیز به سوی آزادی
-
مقدمه: صدای آزادی در تاریکی شب در دوران تاریک تاریخ آمریکا، جایی که
انسانها بهعنوان دارایی فروخته میشدند و بردهداری زندگی میلیونها نفر را
به زنجیر ک...
۲ ساعت قبل
0 نظر:
ارسال یک نظر