نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت ..» .يه بار داروي عوضي داد به بچه اش و اون هم مرد...»
خيلي جالب بود.وبلاگ قشنگي داري .به ماهم سر بزن.
مسافر
-
از ته کوچه پیچیدم داخل. قدری جلوتر دیدم مرد و زن و کودکی دارند مسافری را
بدرقه میکردند که حالا داشت آرام ماشینش را حرکت میداد سمت سر کوچه. پسرک
کاسه آب...
۶ ساعت قبل
0 نظر:
ارسال یک نظر