مرد در حالیکه در را پشت سرش میبست فریاد زد: «عزیزم، من برگشتم». کتاش را در آورد. وارد آشپزخانه شد. همسراش آنجا بود. بهآرامیبه او نزدیک شد، در آغوشاش گرفت و او را بوسید و در گوشاش زمزمه کرد:«چقدر موهات خوشگل شده». زن خندید و گفت :« درست همونطوری که میخواستی» و بوسهاش را پاسخ داد و گفت: «امروز شرکت یک دستورالعمل جدید برای پختن غذای موردعلاقهات فرستاد». مرد لبخندی زد و از آشپزخانه خارج شد و به حمام برود... قبل از خواب در رختخواب از تماشای زن سیر نمیشد. موهای زن روی بالش پخش شده بود و در زیر نور طلایی شمع میدرخشیدند. مرد به آرامیگفت :«وقت خوابه». زن با لبخند پاسخ داد :«من آماده ام». مرد دستش را به آرامیبه پشت گردن زن برد و پلاک کوچک نقرهای را لمس کرد. چشمهای زن بسته شد و صدای وزوز موتور الکتریکی درون سینهاش آرام و آرامتر شد. مرد کمیبه همسراش خیره شد. در حالیکه خود را برای خواب آماده میکرد زیر لب زمزمه کرد :«هیچ وقت نفهمیدم این مدلهای جدید، خواب هم میبینند یا نه».
چرا مارکوس اورلیوس هنوز آموزگار آرامش در زمان بحران است؟
-
در جهانی که هر روز با بحران تازهای از خبرها، رقابتها و اضطرابهای شغلی
روبهرو میشویم، کمتر کسی به یاد میآورد که دو هزار سال پیش، امپراتوری با
دغدغه...
۲ ساعت قبل
0 نظر:
ارسال یک نظر