نسيان
عادت کرده ایم
« بالاخره لباس اسکی خریدی؟ »
آرزو:« بعله! . کفش بسکتبال هم خریدیم.مادر هم یک دست گرمکن سرخابی خرید.راستی ، تو می دانی وبلاگ یعنی چی؟ »
شیرین فنجان خالی قهوه را برگرداند توی نعلبکی و توضیح داد وبلاگ مثل صفحه ای است که تو اینترنت باز می کنی و اسمش را هرچی خواستی می گذاری و هروقت خواستی ، هرچه دلت خواست می نویسی و هرکی خواست می خواند و دلش خواست نظر می دهد . بعد یکهو زد زیر خنده .« پریروزها یک جایی خواندم اگر روزنامه را رستوران فرش کنیم ، وبلاگ چراگاه ست .»
آرزو به گنجشکها نگاه کرد که کبوترها را کنار زده بودند و تند تند ارزن می خوردند. « تو فکر می کنی آیه وبلاگ باز کرده ؟» صفحه 147
من هنوز رمان خانم زویا پیرزاد را تمام نکرده ام . ( در واقع تا فصل 18 بیشتر نخوندم) . ولی تا همین جا هم که خوانده ام احساس می کنم رمان قبلی یعنی " چراغها را من خاموش می کنم " از این یکی قوی تر و بهتر بود. و این یکی زیاد چنگی به دل نمی زند .
فکر می کنم اولین بار است که به وبلاگ و وبلاگ نویسی در یک رمان ایرانی اشاره می شود . همان طور که گفتم هنوز رمان را تمام نکرده ام و نمی دانم که آرزو از طریق خواندن نوشته های وبلاگ احتمالی آیه به چه چیزی پی خواهد برد و پیرزاد از این اشاره ها چه استفاده ای خواهد کرد ، ولی با آن مقایسه رستوران و چراگاه می توان حدس زد که استفاده درست و حسابی و به درد بخوری از وبلاگ نویسی آیه نخواهد کرد .
خليج فارس
خدا يك در دنيا و هزار در اينترنت عوضتون بده .
شير
بوي جوي موليان
آخه مرتيكه! تو كه خودت بيرون از چمن هستي چي مي خوايي از اون بنده خدا؟پاشو برو رو چمن .همون جا پيداش مي كني كه شونصد ساله منتظرته.
خاك بر سرت بكنم.
فقر
بر خاكي نشسته ام كه از آن من نيست
با نامي زيسته ام كه از آن من نيست
از دردي گريسته ام كه از ان من نيست
از لذتي جان گرفته ام كه از آن من نيست
به مرگي جان مي سپارم كه از آن من نيست
.احمد شاملو
خلاء
سكوت
حالي به حاي
شبانه
يه مرد فضايي يخ زده...
افسون
انزوا
چيني
دلتنگي
خوره
لبه تاريكي
تصويرها
رابطه منطقي وبلاگ و قليون
خاطرات
دروغهاي واقعي - 4
دروغهاي واقعي - 3
دروغهاي واقعي -2
دروغهاي واقعي - 1
فيلتر
حسرت
به ياد مي آورم زماني را كه نسخه اي رنگ پريده از فيلم بيگانگان جيمز كامرون به دستم رسيده بود. از كيفيت فوق العاده ! آن مشخص بود كه كپي دست بيستم و يا شايد هم دست سي ام از روي نوار اصلي فيلم بود. تقريبا سياه و سفيد بود و يك نوار رنگي در مركز تصوير داشت كه از سبز به آبي مي زد. اولين باري كه آن را ديدم هيچ وقت فراموش نمي كنم. سايه اي از ريپلي مي ديدم كه بعد از ماجراهاي قسمت اول فيلم از خواب 57 ساله بيدار مي شد ( ماجراي خواب 57 سال ريپلي در نسخه نهايي كارگردان فيلم وجود دارد و در نسخه اي كه در سال 1986پخش شد وجود نداشت ) و به همراه چند تفنگدار ارتش آمريكا به سياره اي مي روند تا علت قطع ارتباط مجتمع فضايي واقع در آن سياره را كه به احتمال زياد كار موجود ات بيگانه بود ، بيايند. صداي نسخه اي از فيلم كه در اختيار من بود هر ده دقيقه زياد و كم مي شد. ولي اين كيفيت پايين و صداي نويزدار و ضعيف فيلم از صافي ذهنم مي گذشت و تبديل مي شد به تصويري شفاف و واضح با صدايي استريو از فيلم . من از ديدن فيلم واقعا لذت بردم . تقريبا در فيلم ذوب شده بودم . عاشق آن صحنه اي بودم كه ريپلي سوار بر ربات باربر شده بود تا قدو قواره اي اندازه ملكه بيگانگان بيابد تا بتواند بمبارزه كند . چند قدم جلو آمد و به ملكه گفت :« ! Get away from her you Bitch » يا همان صحنه اي كه از دست ملكه فرار مي كنند و سوار سفينه مي شوند و به بيشاپ مي گويد: « Punch it bishop» بعد سر سفينه اندكي به پايين خم شد و شتاب گرفت و از آن جهنم گريختند.
نسل ما نسلي بود كه با حسرت بزرگ شد و با حسرت فيلم ديد ، با حسرت به موسيقي هاي مورد علاقه اش گوش كرد و با حسرت كتاب خواند وباحسرت عاشق شد. زماني بود كه براي ديدن يك فيلم اسكار ي بايد تقريبا يك سال يا شايد هم بيشتر صبر مي كرديم تا نسخه اي از فيلم به دستمان برسد . نه مثل اكنون كه يك فيلم قبل از اكرانش در اروپا و يا كانادا ، همزمان با اكران آمريكا همين جا ، در همين شهر زنجان ، در دسترس باشد.
يك DVD از فيلم بيگانگان به دستم رسيده كه نسخه برش كارگردان است. 18 دقيقه زمان بيشتري از فيلمي كه اكران شده بود دارد . ماجراهاي فيلم را از قبل از سفر تفنگداران به سياره پي مي گيرد. آنجاست كه در مي يابيم ريپلي دختر سيزده ساله اي داشسته است كه در سن 70 سالگي در گذشته است! سكانسي هم به معرفي سياره و انسانهايي كه در ان مجتمع فضايي زندگي مي كنند اختصاص دارد . تصويري چنان شفاف و صدايي آن چنان رسا و واضح كه حد ندارد . قاعدتا بايد از ديدن اين DVD بايد ذوق زده شوم . قاعدتا بايد نا ديدني هاي آن را ببينم و لذت ببرم . ولي با ديدن آن هيچ اتفاقي برايم نيافتاد. براي من كه لذت ديدن آن فيلم رنگ پريده و تاريك را در ذهنم دارم ، ديدن اين DVD قباحت دارد . من لذتم را از اين فيلم برده ام . دلم براي آن فيلم رنگ پريده سياه و سفيد و تاريك تنگ شده است.
سمفوني مردگان
شده تا حالا موقعی که تنهایی سفر میکنید با واکمن به موسیقی هم گوش بدین؟ واکمن گفتم بخاطر اینکه ارتباط صوتی شما رو با بیرون قطع می کنه و هیچ صدای دیگه ای غیر از موسیقی نمی شنوید. حالا اگه این موسیقی که شما دارید گوش می کنید راک باشه و از پنجره هم به بیرون نگاه کنید اتفاق عجیبی می افته . یواش یواش احساس می کنید همه اون چیزهایی که اون ور پنجره می بینید دارند از ریتم موسیقی پیروی می کنن.همه تیرهای کنار جاده، ماشینهایی که ازشون سبقت میگیرید، علائم راهنمایی و رانندگی ، خط کشی وسط جاده و هزار تا چیز دیگه که بطور ریتمیک کنار جاده ها تکرار می شن . ظاهر شدن و ناپدید شدن یکی از این نشانه ها با ضربه های گیتار و ریتم موسیقی هماهنگ می شه و شما می تونید یه کلیپ موسیقی تماشا کنید که تدوین اش دست شماست. هرجا احساس کردین وقتشه میتونید از این صحنه کات کنید به یه صحنه دیگه .یه کلیپ خارق العاده و منحصربفرد. مخصوصا اگه با قطار سفر کنید و اینبازی رو انجام بدین که دیگه نورعلی نور می شه. ضربه های گیتار برقی موسیقی راک با ریتم حرکت قطار کاملا هماهنگه سروصدای قطار هم میتونن با آهنگی که دارید گوش میکنید همنوازی کنن و از این هماهنگی لذت ببرید . اگه یه عاشق موسیقی و کلیپهای موسیقی باشید این بازی تبدیل می شه به یه بازی لذت آور که خستگی سفر رو از تنتون در میاره .من همیشه این بازی رو تو قطار انجام میدم. اکثر آهنگهای مارک نافلرمخصوصاآهنگSultans of swingوهمین طور آهنگstrong enough ازشریل کرو خیلی قشنگ به این بازی جواب میدن. البته اون آهنگی که نیل یانگ که برای فیلم شاعرانه مردمرده به کارگردانی جیم جارموش ساخته و توصحنه ای که جانی دپ تو قطارداره به اون شهرآخردنیایی مسافرت می کنه ، شنیده می شه که دیگه خداس! ( همين آهنگي كه الان داريد مي شنويد ) گوش دادن به این آهنگ وقتی داری با قطار مسافرت میکنی تورو از این دنیا رها میکنه و تورومی بره به اون دوردورها.دیگه نه میتونی لاس زدن اون دختروپسری که تو کوپه نشستن و حرفهای آبکی میزنن رو بشنوی و نه خاطرات کپک زده، اون دوتا پیرمردچروكيده که هی میگن جوونای زمانه ما اینجور نبودن و اون جور بودن...
كلاغ زرد
هميشه قصه به سر مي رسيد
چه بي تفاوت بود
براي مادرمن غربت مدام كلاغ
چرا نمي دانست
كلاغ خواب مرا با خودش كجا برده
چرا نمي پرسيد؟
ومن از اول هر قصه ياد او بودم
كلاغ قصه ديروز!
تو باز در راهي؟
به خانه ات نرسيدي هنوز؟
چقدر پير شدي!
كجاست عاقبت اين همه سفر كردن؟
كلاغ! اول آوارگيت يادت نيست؟
چرا
تو را براي هميشه كلاغ پر كردند؟
كبوتران بودند
عقابها بودند
و نيز كركسها
تورا براي چه اين گونه دربدر كردن؟
سياه معمولي!
به جز تو هر كه پري داشت ، لانه اي هم داشت
هميشه قصه به سر مي رسيد
چه بي تفاوت بود
براي مادر من غربت مدام كلاغ
شعر از مهروش طهوري،
بعد از تحرير
اين اهنگه كه ما گذاشتيم اينجا آهنگ تيتراژ فيلم kill bill ( قسمت اول) و خود اهنگ هم از خانم Nancy Sinatra . متن شعرش رو هم مي تويند از اينجا بگيريد .
دوش
گل* آدم *بسرشتند *و به پیمانه* زدند
اون جور که ما تحقيق کرديم حافظ يه زماني وبلاگ مي نوشته به اسم آدم با آدرس .com meikhanehblog . http://adam. و اين بيت رو هم تحت تاثير درست کردن قالب وبلاگش توسط چند تا از دوست دخترهاش سروده .
توضیحات :
ملائك :
فكر كنم منظور از ملائک دوست دخترهاي لطيف و بدجنس و وبلاگ نويس حافظ باشند كه این جور پیداست بدجوري اوضاع احوالش رو به هم ريخته بودن.
ميخانه :
بنا به تحقيقات مفصل بنده درزمان حافظ يه سايتي بوده به اسم meikhanehblog كه خدمات بلاگ نويسي رايگان داشته و شيخ ما هم يه وبلاگ تو اونجا داشته.از اونجايي كه خيلي دست و دلباز بوده و سواد كامپيوتري اونچناني هم نداشته كلمه عبورش رو به داده بوده به ملائك تا كه قالب وبلاگش روبراش رديف كنن.
گل :
همون قالب وبلاگ .
آدم :
اسم وبلاگ حافظ آدم بوده . ( به خط اول مراجعه شود) .
بسرشتند :
كاملا واضح و روشن است كه اگر يه نفر بخواد قالب وبلاگش رو بسازه اول بايد اون رو بسرشته ! و بعد اون رو تو سايت خودش قرار بده .
پیمانه :
edit template HTML
. اين بود انشاي من. اميدوارم يه هو به سرتون نزنه كه به رابطه بين روح و جسم مثل رابطه قالب و وبلاگ نگاه كنيد كه ما نگاه كرديم و چشممون كور شد!
گردونه
شود يا نشود؟
حنجره خاموش تغزل
لحظه اي از من در اين تصوير ثبت شده است .اما آيا كسي ،دستي و قدرتي وجود دارد كه مرا براي يك لحظه ،در روزگار ثبت و ابدي كند ؟
هيهات
حسين منزوي 1334- 1383
عكسهاي مراسم تشييع پيكر مرحوم حسين منزوي - زنجان
عكسها: ليدا مليحي
گردونه
ثمر
نياز
جدا از ارضاي نيازهاي اوليه مان - زنده ماندن ، صبحانه ، ناهار ، شام ، خواب – همگي ما سوداي چيز ديگري را در سر مي پرورانيم . چيزي كه بتواند به زندگي معنا ببخشد و آن را ارتقا ء دهد .به دست آوردن آن دشوارتر و لذتش بزرگ تر است .
كريستف كيشلوفسكي
شكلات تلخ
تكراري بود؟ خودم هم مي دونم. ولي شما اين اهمال مارو به بزرگواري خودتون ببخشيد. من تو اين يك ماهي كه گذشته يه موضوعي رو با تمام وجودم فهميدم . اين كه وبلاگ نويسي و شروع زندگي مشترك يه جورايي قران ضدين هستند و با هم در يك جا جمع نمي شن!
بوي عيد
گمشده
افشاگريها و وبلاگها
اين سند در يك نسخه تنظيم شده بود كه اصل سند در بايگاني مربوط به ايشان (در سر كوزه منظورمه ) در كنار انبوه بيشمار اسناد ديگر بايگاني شده و رونوشت اون هم جهت عبرت ، در اينجا منتشر شد ...» انتهاي سند
از دو روز پيش كه ايشان يه جورايي خبردار شد كه ما مي خواهيم اين سند رو منتشر كنيم تصميم به دادن رشوه ( كي داده و كي گرفته؟) گرفته اند و خواسته اند بهمون حق السكوت بده كه ما اين كار رو نكنيم و بهمون قول داده بود كه در عوض اينجانب رو بعد از عيد بهمراه طناز به شمال سر سبز مهمون بكنند . هنوز در دوراهي تصميم به افشاي سند و افشا نكردن اون سرگردان بوديم كه متاسفانه در آخرين ساعات ديروز خبر دار شديم شعبه موسسه سرافرازان ميهن در زنجان ورشكست شده . چه ربطي داشت ؟ نمي دونم واله . ما كه اونجا حساب نداشتيم . هر كي هم كه داشته مطمئنم ديگه نمي تونه حق السكوت بده . خدا آخر و عاقبت همه رو به خير بكنه .
سر كوه بلند...
شب يلدا
كامنتهاي شما قشنگ ترين تبريكاتي بود كه تو اين چند روز بهم گفته شدند. از همه تون متشكرم .
روزي مبارك برايAlimali
In a Country Churchyard from Chris de burgh
عاشق
انتظار
سورتمه سواري در حين مستي
زماني براي مردن
وودي آلن
مزاج دهر تبه شد
ننواز ، مگه مرض داري؟
جايي براي مردن
وودي آلن
صبح بود ساقيا؟
امروزصبح ساعت هفت و بيست و چهار دقيقه ، وقتي از خانه خارج شدم متوجه منظره بسيار قشنگي در افق شرق آسمان شهرمان ( زنجان ) گرديدم كه اينجانب را بسيار مسرور گردانيد و موجبات پربارنمودن روز اين حقير را فراهم آورد. تقاضامندم در صورت امكان ترتيبي فراهم گردد كه اينجانب هر روز صبح آن ابر قشنگ سرمه اي رنگ را كه لبه هاي پنبه يش; به نارنجي مي زند در افق شرق شهرمان ببينم.; ناگفته نماند تركيب اين صحنه با صداي آسماني استاد عظيم القدري كه نواي صبح است ساقيا را مي خواند معجوني مقدس مي سازد كه اينجانب را به شما نزديك تر مي كند . قبلا از همكاري جنابعالي كمال تشكر را دارم.
با تشكر
alimali
بعد از تحرير:بي همگان به سر شود...
بوی برگ نارنج
You make me feel like a real man
شدرك قديسي كه پير شد
I love you my little nuty boss...
از شوخي گذشته كسي مي دونه كامپيوترم چه مرگشه؟ چه بلايي به سرش اومده؟
مطلب تكميلي : W32.HLLW.Pesin اسم شريف كرم محترميه كه در كامپيوتر بنده لونه كرده بود . اين كرم خودش رو تو شاخه هاي System32\SysTask.exe و C:\My Documents\My Heart.exe كپي مي كنه . كامپيوتري كه به اين كرم مبتلا باشه علايم زير رو از خودش نشون مي ده: 1-خاموش شدن ناگهاني سيستم 2-از كار افتادن Registry Editor 3-نامه هايي با عناوين My Love.exe ، Kenangan.exe ، Hallo.exe ، Puisi Cinta.exe ، My Heart.exe ، Jangan Dibuka.exe ، Mistery.exe ، در Windows\Start Menu\Programs\Startup\ shared folder كپي مي شه . در رجيستري ويندوز و در شاخه HKEY_LOCAL_MACHINE\SOFTWARE\Microsoft\Windows\CurrentVersion\Run مقدار "LoadService"="%System%\SysTask.exe /run"رو save مي كنه و باعث مي شه كه هر وقت كه ويندوز بالا مي آد ،كرم عزيز هم فعاليت خودش رو شروع بكنه . طريقه درمان : من خيلي راحت اول تو windows task manager پروسه systask.exe رو پاك كردم .بعد فايل systask.exe رو هم از شاخه windows32 به طور كامل پاكيدم . رفتم سراغ regedit و اونجا هم مقدار "LoadService"="%System%\SysTask.exe /run" رو از كليدHKEY_LOCAL_MACHINE\SOFTWARE\Microsoft\Windows\CurrentVersion\Run پاك كردم و بعد يه search كوچولو براي پيدا كردن تموم فايلهايي با مشخصات My Love.exe ، Kenangan.exe ، Hallo.exe ، Puisi Cinta.exe ، My Heart.exe ، Jangan Dibuka.exe ، Mistery.exe زدم و همه شون رو فرستادم ور دست باباشون و مشكلم به خوبي و خوشي حل شد.